آیا تا به حال پیش آمده که از خودتان پرسیده باشید: «درآمد دوستم که تحصیلات و جایگاه شغلی مشابه من دارد، بیشتر از من است. او چه کاری را بهتر از من انجام داده که اکنون درآمد بهتری دارد؟»
شاید هم پیش آمده باشد که با خود بگویید: «من در یادگیری زبان بسیار کندتر از دوستم هستم. باید از او کمک بخواهم و ببینم چه روشی را برای یادگیری زبان بهکار میگیرد.»
اگر تا کنون این نوع مقایسهها را انجام دادهاید و بارها کوشیدهاید خودتان را با کسانی که موفقتر و بهتر عمل میکنند مقایسه کرده و از آنها الگوبرداری کنید، میتوان گفت که با بنچمارکینگ آشنا هستید.
اما مفهوم بنچ مارکینگ بسیار گستردهتر و عمیقتر است و ابزاری کلیدی در دنیای کارآفرینی و مدیریت کسب و کار محسوب میشود.
آنچه در ادامه میخوانید:
دیکشنری آکسفورد توضیح زیر را برای توصیف معنی بنچ مارک (Benchmark) ارائه کرده است:
بنچ مارک: چیزی که قابل اندازهگیری باشد و بتوان آن را به عنوان معیاری برای سنجش چیزهای دیگر استفاده کرد.
بنچ مارک کردن: قضاوت دربارهی کیفیت چیزی بر اساس مقایسهی آن با چیزهای مشابه.
مثلاً در چنین جملهای: این نشریه اخیراً در مقایسه با سایر نشریات فناوری اطلاعات، بنچمارک شده است.
اما بنچ مارک و بنچ مارکینگ در زبان مدیران، جزئیات و ظرافتهای بسیار بیشتری دارد و در یک توصیف کلی خلاصه نمیشود.
شرکت Bain & Company به عنوان یکی از بزرگترین شرکتهای بینالمللی مشاوره مدیریت، بنچمارکینگ را به صورت زیر تعریف میکند (+):
در بنچ مارکینگ، مدیران، عملکرد و کارایی محصولات و فرایندهای خود را با رقیبان، شرکتهای سرآمد و واحدهای دیگر در مجموعهی خود – که فعالیت مشابهی را انجام میدهند – مقایسه میکنند؛
و با بهکارگیری بهترین شیوههای اجرایی در فروش و عملیات سازمانی، عملکرد را بهبود میبخشند.
هدف در بنچ مارکینگ این است که نمونهها و الگوهایی با عملکرد بهتر را پیدا کرده و فرایندها و اقدامهایی که آن خروجی را ایجاد کردهاند، درک کنیم.
شرکتها سپس با الهام از آن فرایندها و اقدامها، عملکرد خود را بهبود میدهند. این کار از جنس تقلید نیست؛ بلکه شکلی از نوآوری است.
اما اگر در پی تعریف و توصیفی کاربردی هستید، احتمالاً مقالات و کتابهای محمد الزعیری (Mohamed Zairi) نقطهی شروع مناسبی خواهد بود.
زعیری نویسنده و متفکر الجزایری ساکن انگلستان و از افراد شناختهشده و تأثیرگذار در زمینهی مدیریت جامع کیفیت (TQM) است که در زمینهی بنچ مارکینگ (و نقش آن در مدیریت کیفیت) کتابها و مقالات ارزشمندی دارد.
او بنچمارکینگ را به این صورت توصیف میکند (+):
بنچ مارکینگ فرایند پیوسته و دائمی سنجش محصولات، خدمات و فرایندهای یک کسب و کار، در مقایسه با قدرتمندترین رقبا یا شناختهشدهترین نمونههای پیشتاز بینالمللی است.
تعریف سادهی بنچ مارکینگ این است: «جستجو در صنعت برای پیدا کردن بهترین شیوهی انجام یک کار که میتواند بالاترین سطح خروجی و عملکرد را ایجاد کند.»
تاریخچه بنچ مارکینگ
تا اینجا دیدیم که بنچ مارکینگ، یعنی: تلاش برای بهتر شدن با بررسی رقبا یا هر کسی که بهتر از ما عمل میکند.
به بیان دیگر، ما در درس سیستمهای کنترل مدیریت با مفهوم کنترل در سازمان آشنا شدیم و آموختیم که تعریف شاخصها و اندازهگیری آنها، نقش مهمی در کنترل موفق یک مجموعه دارد.
بنچ مارکینگ در این زمینه، یک گام به جلو میگذارد و میگوید که فقط تعریف شاخص و اندازهگیری آن در فرایندهای مختلف کسب و کار، کافی نیست. مهم است که دیگران را هم ببینید و بررسی کنید و ببینید وضع شما نسبت به دیگران چگونه است و چگونه میتوانید از کسانی که جلوتر از شما هستند، الگوبرداری کنید.
با چنین تعریفی، همانطور که در ابتدای درس اشاره شد، بنچمارکینگ از دوران انسانهای اولیه وجود داشته است و همواره در زندگی روزمرهی ما نیز بهکار رفته است.
اما اگر منظور از بنچمارکینگ، شکل رسمی آن (به عنوان یک ابزار مدیریتی) باشد، محمد زعیری معتقد است که رقابت آمریکاییها با شرکتهای ژاپنی در دهههای پایانی قرن بیستم نقش مهمی در رواج یافتن بنچ مارکینگ داشته است (+/+):
شرکت زیراکس برای ورود به بازار اروپا، در سال ۱۹۵۶ یک سرمایهگذاری مشترک (Joint Venture) با شرکت Rank در انگلستان انجام داد و Xerox Rank را در لندن تأسیس کرد.
البته چند دهه بعد، Xerox کل سهم Rank را خرید و امروز دیگر Xerox Rank را به نام Xerox اروپا میشناسیم.
حضور در اروپا برای زیراکس تجربهی شیرین و موفقی بود. اما در دههی هفتاد و پس از آن، به تدریج زیراکس متوجه شد که دستگاههای ژاپنی، با قیمتی مناسبتر و کیفیتی رقابتی، بازار زیراکس را در اروپا در اختیار گرفتهاند.
زیراکس در آن مقطع، به نتیجه رسید که باید چهار فرایند را در مجموعهی خود بهکار بگیرد تا بتواند در فضای رقابتی، زنده بماند و رشد کند:
- فرایند حل مسئله
- فرایند بهبود دائمی کیفیت
- فرایند خودارزیابی
- فرایند بنچمارکینگ
سه فرایند دیگر، موضوع این درس نیست؛ اما تلاشهای زیراکس برای بررسی رقبای ژاپنی و نحوهی انجام تک تک کارها توسط آنها، به مثالی کلاسیک برای فرایند بنچمارکینگ تبدیل شد.
حتی اگر هم فرض کنیم، زیراکس واقعاً نخستین نمونهی استفادهی رسمی و گسترده از بنچمارکینگ نیست، میتوان حدس زد که فشار سنگینی که شرکتهای ژاپنی در دهههای هشتاد و نود به آمریکاییها وارد کردند، انگیزهی مهمی برای رواج یافتن بنچمارکینگ در شرکتهای مختلف آمریکایی بوده است.
طی دهههای اخیر، بنچمارکینگ توسعه پیدا کرده و در حوزههای متنوعی بهکار گرفته میشود.
مدیریت پروژه، مدیریت ارتباط با مشتری، فرایند فروش و اتوماسیون فروش و بازاریابی، سهم بازار، قیمتگذاری، فرایندهای جذب سرمایه و نیز مدل کسب و کار، صرفاً نمونههایی از فضاهای کاربرد بنچمارکینگ محسوب میشوند.